نشست علمی اصل وحدت وهماهنگی در نظام اسلامی ازسلسله نشست های انجمن مدیریت اسلامی با هدف ارتقای وگسترش دانش مدیریت با رویکرد اسلامی با سخنرانی حجت الاسلام والمسلمین دکترولی الله نقی پورفر عضو هیئت علمی دانشگاه قم ونقد آقای دکتر محمد اسماعیل رستمی نیا عضو هیئت علمی پژوهشکدۀ امام صادق علیه السلام روزدوشنبه تاریخ 26/11/94 ساعت 19با حضور پژوهشگران واساتید مدیریت اسلامی در محل سالن کنفرانس انجمن های علمی حوزه برگزارشد.
خلاصه نشست :اصل وحدت و هماهنگی در حد توحید که محوریترین اصل اسلامی است، ارزشگذاری شده است. از نظر فقه الاداره تفرقه از اکبر کبائر است. گناهی بالاتر از شرک نداریم و نمادی از شرک تفرقه است. سوره مبارکه روم خداوند با توحید شروع میفرماید: « فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتىِ فَطَرَ النَّاسَ عَلَيهْا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَالِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَ لَاكِنَّ أَكْثرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُون». توحید جلوه اساساش حفظ وحدت و هماهنگی جامعه دینی است. در فقره بعد (آیه 31 و 32) میفرماید: « وَ لَا تَكُونُواْ مِنَ الْمُشْرِكِين» « مِنَ الَّذِينَ فَرَّقُواْ دِينَهُمْ وَ كَانُواْ شِيَعًا كلُ حِزْبِ بِمَا لَدَيهْمْ فَرِحُون». تفرقه دینی دارد، وحدت ندارد و فرقه فرقه است. یعنی مشرک کسی است که تفرقه دینی دارد. تحزب علامت شرک و خلاف توحید است. تحزب علامت شرک است. تفرقه از گناهان کبیره است. ما بر حرمت شراب و قمار در جامعه تأکید کردهایم اما در مورد حرمت تفرقه کار نکردهایم، در حالی که گناهی است که بالاتر از آن گناهی نیست. در ده فرمان سوره انعام هم خداوند با بحث توحید شروع میکند و با حرمت تفرقه ختم میکند: « وَ أَنَّ هذا صِراطي مُسْتَقيماً فَاتَّبِعُوهُ وَ لا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمْ عَنْ سَبيلِهِ ذلِكُمْ وَصَّاكُمْ بِهِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُون». اگر در جامعهای تفرقه باشد، این جامعه مشکل اساسی دارد، اگرچه اهل توحید باشد.
قلمروهای جریان اصل وحدت و هماهنگی:
وحدت و هماهنگی در قانون
وحدت و هماهنگی در رهبری
وحدت و هماهنگی در اجتماع
وحدت و هماهنگی در قانون، موضوع این بحث نیست و در کتاب اصول مدیریت اسلامی به آن پرداخته شده است. بحث در اینجا در مورد وحدت در رهبری و وحدت در اجتماع است.
وحدت و هماهنگی در سیره هارون (ع) و حضرت علی (علیه السّلام)
جامعه در زمان حضرت موسی دچار ارتداد شدند. به حرف هارون گوش ندادند، گوساله پرست شدند و میخواستند هارون را بشکند. حکم اینها اعدام است، چون ارتداد فطری دارند. حضرت هارون با اینها مدارا میکند. وقتی حضرت موسی (ع) در این مورد از او سوال میکند، در جواب میگوید: « إِنِّي خَشيتُ أَنْ تَقُولَ فَرَّقْتَ بَيْنَ بَني إِسْرائيلَ وَ لَمْ تَرْقُبْ قَوْلي». حضرت هارون مقام عصمت دارد و با این جامعه مرتد مدارا میکند تا حضرت موسی برگردد و تکلیف را روشن کند. جامعه مرتدی که تهمانده اعتقادی دارد باید وحدت و هماهنگی آن حفظ شود. حضرت موسی میآید و حکم اعدام مرتدین را صادر میکند. و اعجاز مدیریتی حضرت موسی در اینجا رخ داده و با حفظ اصل وحدت و هماهنگی مشکل جامعه حل میشود.
سیره امیرالمومنین (علیه السّلام) هم مشابه است. امیر بیان وارد مسجد کوفه شد، اختلاف بود بین عدهای که چرا حضرت در قضیه خلافت مدارا کرده. حضرت به هارون استشهاد میکند و میفرماید در آن زمان ارتداد از توحید بود و در این زمان ارتداد از ولایت. حضرت میفرماید مادامی که حداقلهای نظام مراعات شود با رهبری غاصب مدارا میکنم.
سوالی که در اینجا مطرح میشود این است که آیا این مدارا مستحب است یا واجب؟ حضرت در نهج البلاغه این کار را واجب میداند. در خطبه 127 حضرت حکم شرعی آن را بیان میکند: «اياكم و الفرقة فإن الشاذ من الناس للشيطان، كما أن الشاذ من الغنم للذئب». همانطور که اگر گوسفند از گله جدا شود، طعمه گرگ میشود، کسی هم که از مردم جدا شود، طعمه شیطان میشود. سپس حضرت میفرماید: « أَلَا مَنْ دَعَا إِلَى هَذَا الشِّعَارِ فَاقْتُلُوهُ وَ لَوْ كَانَ تَحْتَ عِمَامَتِي هَذِهِ». با آنکه حضرت در مورد ارتداد مدارا میکنند اما در مورد تفرقه مدارا نمیکنند و میفرمایند هر کس به تفرقه دعوت کند ولو این که من این کار را انجام دهم، باید کشته شود. حضرت موسی بن جعفر (علیه السّلام) به هارون الرشید میفرماید السّلام علیک یا امیرالمومنین. امیرالمومنین یعنی رهبر جامعه. فردی که در این موقعیت قرار میگیرد، یک جایگاه حقوقی پیدا میکند. امام حسین (علیه السّلام) 12 سال معاویه را تحمل کرده و مدارا میکند، اما یزید را یک لحظه هم تحمل نکرد و فرمود و علی الإسلام السّلام. چطور این دو قابل جمع است؟ جواب: معاویه و امثال او خلفای بنی عباس ظاهر دینی و حداقل را رعایت میکردند. تفاوت در اینجا، تفاوت بین کفر و نفاق است. معاویه ظاهر ارزشها را حفظ میکند. خط قرمزها را رعایت میکرد. گرچه در عمل، عمل نمیکرد، اذان بود، روزه، حج و ... بود. معاویه و هارون در مقابل روم ایستادگی میکنند. اگر حضرات مدار نمیکردند دیگر کسی به جنگ نمیرفت و اصل اسلام از دست میرفت. حیثیت حقوقی مورد حرمت پیدا میکند. شخصیت حقوقی رهبر ملازم شخصیت امت است. هارون مقابل رومیان لشکر میفرستد. معاویه هم چنین کرد. به خاطر مصلحت اصل نظام. مدار در این موارد سه شرط دارد:
-
پرچمدار حداقلها را در ظاهر حفظ میکند.
-
مقبولیت مردمی: هرچند فرد مشروعیت دینی ندارد، اکثر مردم او را پذیرفتهاند.
-
موجب استیلای کفر نباشد: کسی که خودش کافر باشد یا واسطه استیلای کفر است، باید با او مقابله کرد. اکثر رؤسای کشورهای اسلامی اینچنین هستند. در تار و پود بعضی از این کشورها امریکا حکومت میکند. پس سران این کشورها مشروعیت ندارند.
حفظ سرزمین اسلامی از آثار وحدت و هماهنگی است و نباید به دشمنان سپرده شود.
گستره وحدت در نظام اسلامی:
-
وحدت با رهبری
-
وحدت شیعیان با همدیگر
-
وحدت شیعیان با اهل سنت
-
وحدت با اهل کتاب
-
وحدت و هماهنگی با امت اسلامی
همانطور که تفرقه اکبر کبائر است، وحدت هم اوجب واجبات است. اولین جلوهاش تعیین رهبری اسلامی است. قدر متیقن این است که رهبر، رهبر تمامی مسلمین است.
رابطه مراجع با رهبری: استقلال در فتوای امور فردی. مشورت به رهبری در امور اجتماعی. تبعیت از رهبری در موضوعات و احکام سیاسی.
اصول حاکم بر روابط با جهان اسلام:
-
جریان اصل اخوت ایمانی: «وَ إِنْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُؤْمِنينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُما». در سلوک اجتماعی باید ید واحد با مشرکان باشند. «وَ لا تَلْمِزُوا أَنْفُسَكُمْ»، اگر به برادر دینی نیزه بزنیم به خودمان زدهایم. در سلوک اجتماعی مسلمین باید ید واحد با مشرکان باشند.
-
حفظ وحدت و رعایت مصالح مسلمین.
-
وفا به تعهدات فیمابین
-
رعایت امانت اسلام و مسلمین
-
اولویت در روابط سیاسی، تجاری و فرهنگی.
-
حرکت به سوی رهبری واحد.
معماری هم باید طوری باشد که وحدت را تقویت کند و مثلاً این که در برخی از اماکن مقدس، چنین نماز جماعت به طور همزمان برقرار شود، درست نیست. اروپائیها که در طول دو جنگ جهانی همدیگر را نابود میکردند، اما الان به این نتیجه رسیدند که باید وحدت داشته باشند و اتحادیه تشکیل دادهاند. اما مسلمانها همچنان دچار تفرقه هستند. حضرت رسول (صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» نظام فدرالی را تقویت میکند: حضرت به حاکمان سرزمینهای مختلف نامه مینویسند و میفرمایند که اگر اسلام بیاورید چون مقبولیت دارید، حاکم خواهید بود.
معیار رهبری از نظر اهل سنت تنها استیلای نظامی است. حتی بر اساس این مبنا هم باید علمای اهل سنت از رهبری جمهوری اسلامی تبعیت کنند. زیرا از نظر قدرت و استیلای نظامی هم ایشان از دیگران برتری دارند. در مورد عدالت و فقاهت هم اهل سنت آن را در مورد حاکم مستحب میدانند، تنها ایشان صلاحیت رهبری جهان اسلام را دارند، چون حکام ظالم کشورهای اسلامی اصلاً صلاحیت ندارند. تنها کاندیدای رهبری جهان اسلام مقام معظم رهبری هستند و مادامی که این کار صورت نگیرد و صدمهای به اسلام وارد شود، تمامی علمای مسلمین مسئول هستند.
تنظیم کننده خبر: علی دهقان